بعد شیشه رو کشید بالا و به من گفت »

خوب شد؟ حالا اگه احیانا پخش م بکنن ما جواب خوب دادیم. نه گفتیم نه، نه گفتیم آره! اصلا به ما چه مربوطه؟ این همه
آدم دار می خورن یکی صداش در نمی آد! حالا گیرم اون بیچاره چند صد سال پیش خورده باشه! الآنی ها رو ول کردن رفتن
سراغ اون بیچاره! جرآت دارین برین سراغ اونایی که الآن دارن می خورن و یکی بهشون نمی گه بالا چشمت ابرو! طرف
اسمش اینه که حقوق بگیره و مثلا ماهی چهارصد هزار تومن حقوق شه! اونوقت برج ساخته سی طبقه و هر واحدش هفتصد
متره! حالا متري چند، بهت بگم برق ازت می پره! همه شم می گه ما خدمتگزاریم! اما خدمتگذار کی، خدا می دونه! خدا ذلیل
کنه اونی رو که مال مردم رو می خوره!
بابا به تو چه مربوطه آخه؟!
نیما یعنی چی؟! داره مال منم می خوره، مال تروم می خوره! مال بابی منم می خوره! مال باباي تو می خوره! اون وقت دیگه
هیچی واسه خودمون نمی مونه که! همه شو اون خورده رفته پی کارش! اون وقتف موقعی که زن گرفتیم، اگه دختره گفت خب
بیا ببین چی داري و چند مرده حلاجی چی جوابشو بدیم وقتی دید هیچی واسه خودمون نمونده و همه شو یکی دیگه خورده و
نمی تونیم یه زندگی تشکیل بدیم؟! کوفت بخورن ایشااله!
« بهش چپ چپ نگاه کردم و گفتم »
م تو چه فکري م و تو تو چه فکري هسی!
نیما ول کن بابا حوصله داري! یلدا نشد یکی دیگه.
من جز یلدا با هیچکس دیگه ازدواج نمی کنم.
نیما خب تو ذاتا خري! بدبخت همین یلدایی که الان براش غمبرك ساتی، اگه زن ت بشه، چند وقت بعدش کاري باهات می
کنه که از هر چی شبه بدت بیاد چه برسه به بلندترین شب سال! انقدر شجره نامه و اصالت و اصل و نسب خانوادگی ش رو،
دوبامبی می زنه تو سرت که کچل میشی و یه مو تو سرت باقی نمی مونه! ولشکن دختره رو با اون عمه ي ماقبل تاریخ ش!
چرت و پرت نگو. منو برسو خونه که اصلا حوصله ي این مزخرفاتو ندارم.
نیما چیه؟ ناراحت شدي؟ بهت بر خورد به عمه خانم و سلسله ي با کفایت قاجاریه توهین کردم؟ خانم یه همچین به
خاندانش افتخار می کنه که انگار از نسل میرزا تقی خان امیر کبیره! باید دو تا کتاب ببرم براش بخونم تا بفهمه که این قاجارا
چه آدماي بی کفایت و نالایقی بودن! چندین سال خون این ملت رو کردن تو شیشه! جنایتکار بودن! هنوز ننگ کشتن امیر کبیر
تو پرونده شون هس! پاي انگلیس ها رو اونا تو این مملکت وا کردن! حالا این عمه خانم بهشون افتخارم می کنه!
مگه من می خوام برم ناصرالدین شاه قاجار رو عقد کنم که اینارو می گی؟!
نیما می خواستی م، نمی ذاشتیم! اون اصلا زن زندگی نیس! بعدشم مورد اخلاقی زیاد داشته با اون ملیجک بازي ش!
برگرد بریم که حوصله ندارم.
نیما سیما خانم دستور دادن که بهت شام بدم بخوري. تا نخوري نمی شه بري.
حالا اگه من اشتها سنداشته باشم چی؟
نیما ت یه لقمه که بذاري دهن ت، اشتهات وا می شه.

من اصلا دهن م واسه غذا وا نمی شه!

نیما عیبی نداره دهن تم وانشه از راه دیگه بهت غذا می دم! سیما خانم تاکیدي نداشت که لقمه از دهن وارد بشه یا از جایی
دیگه! فقط گفت شام بهت بدم.
خلاصه منو بزور با خودش برد یه رستوران و غذا سفارش داد و بزورم مجبور شدم کمی شام بخورم. بعدش برگشتیم خونه »
ي نیما اینا. نمی خواست بذاره شب برم خونه. می خواست با هم باشیم که مثلا من ناراحت نباشم. جلو خونه شون از ماشین
پیاده شد و رفت در حیاط رو وا کرد. وقتی داشت برمی گشت یه نگاهی به خونه ي یلدا اینا کرد و یه دقیقه مکث کرد و بعد
« اومد طرف ماشین و سوار شد و رفت تو خونه شون. تو خونه شون از ماشین پیاده شدم و گفتم
نیما، من باید برم خونه. اینجوري راحت ترم.
نیما تو صبرکن کارت دارم.
باشه براي فردا. الان حوصله ندارم.
« دو تایی از خونه اومدیم بیرون و نیما در یاط رو بست. تا اومدم ازش خداحافظی کنم گفت »
بابا یه دقیقه صبر کن کار دارم!
بعد رفت بالاي جدول کنار خیابون واستاد و تو خونه ي یلدا اینا رو نگاه کرد. مونده بودم چیکار داره می کنه. اصلا دلم نمی »
خواست به اون خونه نگاه کنم. می ترسیدم یلدا تو پنجره باشه و با دیدنش حالم از اینکه هس بدتر بشه! یه لحظه بعد نیما
« ! شروع کرد سوت زدن
اِه...! چرا همچین می کنی زشته!
نیما تو حرف نزن یه دقیقه!
می گم زشته!
نیما بتوچه؟! دوست دختر خودمو دارم صدا می کنم! خانم بزرگ تو بالکن نشسته! می خوام صداش کنم.
چیکارش داري؟!
نیما تو یه دقیقه صبر کن تا بهت بگم.
« ! دوباره شروع کرد سوت زدن و بالا پایین پریدن و دست تکون دادن »
نیما من رفتم!
نیما کجا؟!
خونه. تو هر غلطی می خواي بکنی بکن!
نیما باشه. تو برو. فردا زنگ می زنم بهت.
بی خوري زنگ نزن. حوصله ندارم. می خوام تنها باشم. اصلا حوصله ي هیچکسرو ندارم! حوصله ي هیچکاري رو هم ندارم.
ممکنه اصلا بذارم برم مسافرت.
نیما شرکت رو چیکار می کنی؟!
اصلا حوصله ي کار کردن روهم ندارم!
نیما خب تو بري مسافرت که سیما اینا تنها می شن و غصه می خورن! می خواي من برم پیش شون؟
گم شو! خداافظ.
نیما صبر کن ببینم پسر چهارده ساله! این همه مرد تو دنیاس، همه شون اینطوري عاشق می شن؟ یعنی تا عاشق شدن کار و
زندگی رو می ذارن کنار که چی؟ ننه باباي دختره بهشون جواب منفی داده؟!
من اینطوریم!
نیما پس از مجنونم مجنون تري واله! چون مجنون م اینطوري نبوده! شنیدم همونجور که عاشق و شیدا بوده و همه ش تو
بیابونا ول می گشه و گریه و زاري می کرده و خودش رو میزده، اگه احیانا خاري، چوب خشکی، بته اي، هیزمی، چیزي م گیرش
می اومده جمع می کرده . سر راهش تو اولین شهر می فروخته و کاسبی می کرده! شنیدم، یعنی تو کتاب نظامی خوندم که طبق
آمار دقیق، روزي ده تا پشته هیزم فروشش بوده! تازه بعد از چند وقتم به لیلی پیغوم می ده که فعلا منتظر نباشه که کاسبی ش
خوب شده! خوش اومدي! برو خونه تون!
اینو گفت و دوباره رفت بالاي جدول و شروع کر دست تکون دادن طرف خونه ي یلدا اینا. ولشکردم که هر کاري می خواد »
بکنه. دو سه قدم که رفتم دلم طاقت نیاورد و برگشتم و رفتم بغلش رو جدول واستادم و خونه یلدا اینارو نگاه کردم. خانم
بزرگ تو ایوون خونه رو یه صندلی نشسته بود و داشت به یه رادیو ور میرفت. صدا رادیو انقدر بلند بود که ما راحت می
« ! شنیدم
نیما آخه فرخ لقا جون! قربون او خال تو صورتت برم؛ یا باطري سمعک ت رو عوضکن یا صدا اون رادیو وامونده رو کم کم
که صداي مارو بشنوي! از بس سوت زدم الان همسایه ها زنگ میزنن کلانتري یه مامور پامور می آد جلب مون می کنه ها!
اونکه چیزي نمی شنوه!
نیما حق نداري به نامزدمن توهین کنی آ! نامزدمن گوشاش میشنوه فقط یه خرده کم میشنوه! اونم فقط مال سن وسال کم شه!
هنوز پرده ي سماخ گوش در این سنین بصورت کامل شکل نگرفته! یه خرده بزرگتر بشه، پرده هه درست می شه و مشکل
حل! سن وسال نداره طفل معصوم که!
« خنده م گرفت »
نیما آ]ان! حالا داري آدم میشی! بشین تا ببینی نیما خان چه کارا ازش بر می آد!
«! اینو گفت و دولا شد و چند تا سنگ ریزه از رو زمین ورداشت و پرت کرد تو ایوون یلدا اینا »
چیکار می کنی؟!
نیما به تو چه؟! تو برو خونه، فردا بیا جواب بگیر!
تا اومد جلوش رو بگیرم که دو سه تا دیگه پرت کرد! یه دفعه خانم بزرگ متوجه شد و برگشت طرف مارو نگاه کرد و نیما »
براش دست تکون داد. تا خانم بزرگ چشمش به نیما افتاد، ذوقی کرد که نگو! تند بلند شد و از پله ها اومد پایین طرف در. یه
« لحه بعد در خونه ي یلدا اینا وا ش و خانم بزرگ اومد بیرون و با خنده به نیما گفت
بی حیا، چرا سنگ پرت می کنی خونه مردم؟
دارم! « کارتون » نیما
داري؟! « کامیون » خانم بزرگ
نیما یه چیزي می خواستم بهتون بگم!
خانم بزرگ یه چیزي می خواستی بهم بدي؟
کن! هیچی بابا! « ول ش » نیما اصلا((ول ش ))کن!هیچی بابا!
خانم بزرگ چی روشل ش »؟ 1 این اصلا کار نمی کنه که شل ش کنم یا سفت! از وقتی شما گفتین که جنگه، این «
رایون وامونده رو روشن کردم اما هیچی پخش نمی کنه! انگار برنامه شو قطع کردن!
می زنه! « نعره » نیما بابا چی چی برنامه شو قطع کردن؟ 1 این بدبخت گوینده ش داره از ته دل
می زنه! « اره » خانم بزرگ گوینده داره به چی
« نیما رادیو رو از ست خانم بزرگ گرفت و خاموش کرد و گفت »
!« اومدي دم در » با این سر و صدا که راه انداختی، الان همه می فهم که
این وقت شبی؟! !؟« اومدي بریم ددر » خانم بزرگ
« من داشتم از خنده می مردم که نیما سمعک خانم بزرگ رو از جیب جلیقه ش در آورد و یه نگاهی بهشکرد و گفت »
نیس! « وصل » بابا اینکه اصلا سیم ش
نیس؟ مال خود ژاپونه! « اصل » خانم بزرگ چی چی، مارکش
انقدر نده م گرفته بود که رفتم لبه ي جدول نشستم! واقعا حرف زدن این دو نفر باهم تماشایی بود! این یه چیزي می گفت، او »
« یه چیز دیگه تحویلشمی داد! نیما برگشت به من گفت
ببین به خاطر تو چه بدبختی ها باید بکشم!
خانم بزرگ حالا چیکار داشتی برام سنگ پرت می کردي؟
برسونم! « خبري رو به گوش تون » نیما می خواستم
برسونی؟! « ضرري به موش مون » خانم بزرگ یه
من داشتم اون ور از خنده می مردم، نیما این ور گریه ش گرفته بود. بالاخره سمعک خانم بزرگ رو برد تو خونه شونو و از تو »
ماشین ش یه پیچ گوشتی در آورد و اومد بیرون و سمعک رو وا کر. منم رفتم کمک شو سیم از تو قطع شده بود. با هر بدبختی
بود وصل ش کردیم و دادیمش به خانم بزرگ . وقتی گوشی ش رو گذاشت تو گوشش انگار وضع بهتر شد!
نیما حالا بهتر شد خانم بزرگ؟
« خانم بزرگ که یه خرده اي دیگه بهتر صداها رو میشنید گفت »
آره مادر جون، خیلی بهتر شد! پس این وامونده خراب بود من یه خرده صداها رو ضعیف می شنفتم؟!
« نیما یه نگاهی بهشکرد و گفت »
اصلا گوش شما احتیاج به اي چیزا نداره! بی خودي م کلی پول دادین اینو خریدین!
خانم بزرگ حالا بگو ببینم مینا جون چیکارم داشتی؟
نیما راستش امروز که اومده بودیم خونه ي شما، عمه خانم ي چیزایی در مورد شما به ماها گفت! اولش نمی خواستم بهتون
بگم، اما دیدم تو عالم دوستی و همسایه داري درست نیسکه از شما این حرفا رو پنهون کنم!
« خانم بزرگکه حواسش جمع شده بود پرسید »
عمه خانم پشت سر من چی گفته به شماها؟!
بودین! « دم بخت » نیما چیزي بدي که نمی گفت، فقط می گفت موقع توپ بستن مجلس ، شما یه دختر
بودم؟! یعنی کار من بوده! « پایتخت » خانم بزرگ من تو
نیما دم بخت!! دم بخت! نه پایتخت!

خانم بزرگ خیلی بیجا کرده عمه خانم! خودش یادش رفته زمان احمد شاه که کشف حجاب کردن، بیست ساله ش بوده!
نیما کشف حجاب رو که رضا شاه کرد!
خانم بزرگ پس دارالفنون رو کی ساخت؟
ساخت! « امیر کبیر » نیما اونو که
رو که می دونم شبا کشکوا و تبر زین ورمی داشت و لباس درویشی می پوشید و می رفت تو شهر « سفیر کبیر » خانم بزرگ
به مردم سر می زد!
بود خانم بزرگ! « شاعباس » نیما اون
رو که خواجه ش کردن! « شاطهماس » خانم بزرگ
بود! « آغا محمد خان » نیما بابا اون
ما اصلا نداشتیم که! یه مظفر الدین شاه داشتیم که لله ي همین عمه خانم بود و می گفتن « اقا مظفر خان » خانم بزرگ
اینگلیزي و تو خود مسکو به دنیا اومده!
نیما واقعا به به به این اطلاعات جامع و وسیع تاریخی! تقویم تاریخ رو بطور خلاصه و فشرده در دو خط برامون ورق زد! پس
پایتخت انگلیس، مسکو بوده و ما این چند صد سال همه ش فکر می کردیم لندن پایتختشه!
خانم بزرگ آره مادر! اگه من بشینم واسه تون تعریف کنم، چیزا دارم بگم که بشنوین شاخ درمی آري! همین میرزا آغاسی
میرزا آغاسی که می گفتن اینگلیزي بود و شد وزیر ناصر الدین شاه، نمرده و هنوزم زنده س! یکی دو سال پیشکه ما خارج
بودیم؛ اومه بود اونجا و تو یه کافه آواز می خوند! یه قري می داد و یه رقصی می کرد که نگو! چه شعرایی می خوند! لب
کارون! دختر ابادانی! جوم نارنجی!
« ! من و نیما زدیم زیر خنده »
نیما خیالتون راحت باشه خانم بزرگ. برگرده ایران حتما می گیرن و بجرم خیانت به کشور و ملت و تحریک ناصرالدي شاه
به قتل امیر کبیر محاکمه ش می کنن!
خانم بزرگ نه واله، حیفه! انقدر صداش قشنگه که نگو! حالا بگو ببینم، خواستگاري امروز سر همین به توپ بستن مجلس بهم
خورد؟!
نیما نه بابا! عمه خانم گفت اون موقع ها شما هیفده هیجده ساله تون بوده. این سیاوش طفل معصوم، یه کلمه از دهن ش در
رفتو گفت به خانم بزرگ نمی آد که انقدر سن و سال داشته باشه! سر همین حرف، عمه خانم باهاش چپ افتاد! تازه خیلی م
شمام « ضعف شنوایی » حیف شد! اگه این سیاوش با یلا خانم عروسی می کرد، حتما یه کاري م می کر که این یه خرده
درست بشه.
برام درست بشه؟! « نقش سینمایی » خانم بزرگ
« نیما بلند گفت »
تون! « نقصگوش »
مون؟! مگه چیکاره س؟! « رقصدوش » خام بزرگ
نیما لوله کشه! می آد تمام لوله هاي اب خونه تون رو درست می کنه! بابا بیچاره شدم از دست شما!
« خام بزرك که انگار فهمید بازم پرت و پلا گفته ، آرون به نیما گفت »