حریم عشق قسمت چهارم

حریم عشق ، رمان ایرانی

 

نیکا به راه افتاد، اما هنوز چند قدم نرفته بود که به عقب برگشت ، کیانوش همچنان بر آستانه در ایستاده بود نیکا گفت:" آقاي مهرنژاد شما مطمئن هستید که به پدر نیازي ندارید؟"

- بله متشکرم ، شما نگران نباشید

- امیدوارم هر چه زودتر حالتون خوب بشه.

ادامه نوشته

حریم عشق قسمت سوم

حریم عشق ، رمان ایرانی

 

000 الو. -

- ایران.

- بله صداتون خوب نمی آد.

- منزل دکتر معتمد

- بله ، عمه جون شما هستید؟

- دخترم نیکا تویی؟......

ادامه نوشته

حریم عشق قسمت دوم

 

لحن کلامش پر از طعنه و کنایه بود . ولی دختر جوان حرفی براي گفتن نداشت . دلش می خواست از آن

اتاق بگریزد ، ولی کیانوش راهش را سد کرده بود . او به طرف میز رفت و ظرف بستنی را برداشت

نگاهش را به چشمان دختر دوخت و گفت ...

ادامه نوشته

حریم عشق قسمت اول

حریم عشق رویا خسرونجدی

http://atashodarya.blogfa.com

  فصل یکم

او آمد ، امابا لباسی دیگر چهره اش در اولین لحظات نا آشنا می نمود ، ولی لبخند زیبایش او را همان آشناي قبلی معرفی میکرد . به محض دیدنش جلو رفتم بارها نزد خود این صحنه را تجسم نموده و برخوردم را تمرین کرده بودم . با اینحال مطمئن هستم که باز چهره ام مرا بی نهایت دستپاچه نشان می داد

و صدایم از شدت هیجان می لرزید .

سلام کردم . نگاهش طور خاصی بود ، گویا برایش آشنا بودم ولی صدایش پر از تردید بود .

سلام -

ادامه نوشته